سپنتا

زندگی یعنی باور غیر ممکن ها وقتی که مرگ را از آن غربال کنی

سپنتا

زندگی یعنی باور غیر ممکن ها وقتی که مرگ را از آن غربال کنی

با هزار تومان چیکار میشه کرد...

تو پست بعدی بهتون میگم با هزار تومان چیکار میشه کرد؟؟؟تو چیکار میکنی؟؟؟

لالا لالا


شب بود و شهر
پر بود ازسایه های درد
و در گوشه ای از یک پیاده رو
پسرکی بود که سر بر بالین مادر نهاده بود
و برایش می خواند مادر 
آن لالایی پر درد:
لالا لالا گل باغم
بخواب ای خوشگل نازم
بخواب ای نازنین من
بخواب ای شمع عمر من
لالا لالا دلم تنگ است
دل مردم پر از سنگ است
به ظاهر شاد و خندانند
ولیکن سخت نالانند
یکی از درد بی فکری
یکی از درد بی عشقی
یکی از درد تنهایی
یکی هم غرق رویایی
......................
به دلها گرد بی مهری

به جانها درد بی دینی

به دیده اشک بدبینی
به بینی آب سر مستی

به ظاهر عابد و ساجد
به باطن فاسق و فاسد
.......................
لالا لالا گل باغم
بخواب ای خوشگل نازم
بخواب ای نازنین من
بخواب ای شمع عمر من
چه گویم من از دردها
تمامی ندارند سنگها
خدا هم می شود تنها
اگر باشد در این دنیا



تلاش


....نقل می کنند که وقتی حضرت ابراهیم(ع) را در آتش انداختند، ایشان مشاهده کرد که گنجشکی مرتب بر فراز آتش پرواز می کند.از او پرسید: ای پرنده چه کار می کنی؟ پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم. حضرت ابراهیم(ع) گفت: ولی حجم آتش در مقایسه آبی که تو می توانی بیاوری، بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد. پرندهاسخ داد: می دانم. ولی به تکلیفم عمل می کنم و می خواهم اگر روز قیامت از من سوال شد روزی که پیامبر خدا در آتش بود تو چه کار کردی، بگویم هر آنچه می توانستم انجام دادم.


....در داستانی دیگر نقل می کنند: روزی انوشیروان عادل از محله ای در شهر گذر می کرد. پیرزنی در آن حوالی روزگار می گذراند. با شنیدن خبر ورود انوشیروان به طرف او حرکت کرد. به انوشیروان سلام داد و گفت: من هر آنچه داشتم را آوردم تا به شما تقدیم کنم. سپس بُزی را که همراهش بود به انوشیروان تقدیم کرد. انوشیروان از همراهیانش پرسید: چه پاداشی دهم که در خور عدالت من باشد؟ یکی از آنها گفت: به او چند سکه طلا بدهید تا گذران زندگی کند.انوشیروان گفت: او همه چیز خود را داده است.پس اگر بخواهم به عدالت با او رفتار کنم من هم باید همه چیزم را بدهم.از جمله تاج و تختم را....


از دو داستان چه نتیجه ای میگیرین؟؟؟.... به نظر من آدم باید در هر زمینه ای تمام تلاش خودشو به کار ببنده..... تا بعدا" مدیون خودش و خدای خودش نباشه..... تلاش و کوشش هر کس در هر کاری به اندازه ی توانش ستودنی است..... مثلا" کمک کردن به دیگران.... هر چقدر که در توانمون هست کمک کنیم .... هرچند ناچیز باشه.... مثل همون گنجشک.... اما پاداشمون مثل پاداش پیرزن میشه.....


عشق یعنی...

امشب داشتم آرشیو عکسامو مرور میکردم....خوردم به یه پوشه به نام عشق یعنی...عکسای جالبی داشت...تصمیم گرفتم منبع این عکسا رو پیدا کنم...فهمیدم یه کتاب بوده که من بیشتر عکساشو دارم...الانم تاریخچه اون رو از یه سایت پیدا کردم که براتون می زارم....

عشق یعنی

این کتاب “عشق یعنی - LOVE IS” به صورت یادداشت های عاشقانه بین کیم کازالی و نامزدش روبرتو آغاز شد، و بعد از ازدواجشان هم ادامه پیدا کرد. به خاطر کمرویی کیم کاریکاتورهایی را که از خودشان دو تا می کشید به همراه نوشته های کوتاهی که زیر آنها می نوشت زیر بالش یا توی جیب روبرتو می گذاشت، روبرتو هم تمام آنها را نگه می داشت، کاریکاتور های کیم برای اولین بار در سال ۱۹۷۰ در لوس آنجلس تایمز مننشر شد و به سرعت قلب میلیون ها نفر را در سراسر جهان تسخیر کرد. این کتاب خیلی زود به یکی از پر طرفتارترین و مردمی ترین مجموعه های کاریکاتور در تمام کره زمین تبدیل شد، که به مرور در روزنامه های بیش از ۵۰ کشور دنیا منتشر می شد، این مجموعه به ۲۷ زبان ترجمه شده است. کتاب “عشق یعنی…” در هر سنی باشید نکات جذاب و خردمندانه ای را بیان می کند که نهایتا” روشن می کند چرا طرف مقابل ارزش تمام این زحمت ها و دردسر ها را دارد.

عکسهایی از این کتاب: